استفاده از مطالب سایت با لینک به منبع بلامانع است. Powered by Blogger.

چند قدم آن طرف‌تر

Blogger templates

Dariush's Kitchen

Sample Text

Wednesday, 8 May 2013


Silver Linings Playbook، به فارسی "دفتری با خطوط نقره ای"، "دفتر بارقه امید" و "دفترچه امیدبخش" ترجمه شده است.
Silver Lining به معنی امید در لحظات دشوار، امید در تاریکی و یا همان بارقه امید است و Playbook دفترچه ای ست که تاکتیک های بازی فوتبال آمریکایی در آن نوشته می شود. حال خودتان ببینید کدام یک از ترجمه ها بهتر است. البته اگر فیلم را ببنید خود به خود به معنی اشراف پیدا می کنید.
Silver Linings Playbook یک درام عاشقانه بسیار خوش ساخت با بازی های عالی است. اصلن بهتر است به حرف من اعتماد نکنید و خودتان به Cast بازیگران فیلم نگاهی بیاندازید؛ برادلی کوپر، جنیفر لاورنس، رابرت دنیرو و جکی ویور. باور می کنید این بازیگران بتوانند بد بازی کنند؟
داستان 122 دقیقه ای Silver Linings Playbook از تیمارستان آغاز می شود. جایی که پت با بازی برادلی کوپر برای حادثه ای که با همسرش داشته، بستری شده است، ولی تلاش می کند گذشته را فراموش کرده و بهبود بیابد. حال فکرکند این بیمار روانی با تیفانی که بازیگر مورد علاقه من، جنیفر لاورنس نقش ش را بازی می کند، آشنا می شود. کسی که همسرش را چندی پیش در حادثه ای از دست داده است.
آشنایی این دو آدم خاص و نیمه روانی فی نفسه آبستن حوادث است، دیگر چرا همسر تیفانی مرده یا بین پت و همسرش چه اتفاقی افتاده و او را راهی تیمارستان کرده، یا این دو برای بهبود خود از چه راهکارهایی استفاده می کنند یا این که تیفانی همسر پت را می شناسد یا نه اتفاقات ریز و درشتی هستند که دامنه این حوادث را گسترش می دهند.
هر چهار بازیگر اصلی این فیلم برای نقش های اصلی و مکمل زن و مرد کاندید اسکار شده اند و از این میان جنیفر لارنس مجسمه را با خود به خانه برده. علاوه بر آن فیلم در چهار رشته بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین تدوین نیز کاندید اسکار شده ولی موفق به دریافت هیچ کدام نشده است.
از آن جا که من از دیدن فیلم لذت بردم توصیه می کنم آن را از دست ندهید. 

Monday, 6 May 2013

چند روز پیش وقتی به خانه برگشتم در خانه باز بود. عجیب بود، چون مطمئن بودم آن را بسته ام و عجیب تر آن که در چوبی و اصلی خانه باز بود و حفاظ فلزی بدون هیچ نقصی قفل بود. دست دست کردم و خانه نرفتم. از آن جا که برج های سر به فلک کشیده مالزی سکیوریتی دارند، یکی از آن ها را صدا کردم و از او خواستم قبل از من خانه را بازرسی کند.
در فلزی را باز کردم و پشت در چوبی استادم. سکیوریتی کوتاه قدِ ریز جسته کفش هایش را درآورد و قبل از من وارد خانه شد. البته با تکان سر اجازه گرفت و قبل از من وارد شد.
سالن و پشت پرده را خوب بازرسی کرد، خبری نبود. بعد اتاق ها و کمد ها و سوراخ سنبه های دیگر که همه خالی بودند و هیچ موجود عجیب و غریبی در آن ها نبود.
از او تشکر کردم و با تکان سر و کمی انگلیسی دست و پاشکسته چیزی تو مایه های "یو ولکام" تحویل ام داد.
وقتی می خواست کفش هایش را بپوشد، رد نگاهم تا پا و کفش رفت و آن جا جوراب هایش را دیدم. جوراب هایی که شست ها تمام و کمال از آن بیرون زده بود. همین باعث شد به کفش اش بیشتر دقت کنم. کهنه تر از آن بود که در نگاه اول به نظر می رسید. نمی دانم حتی شاید کفش اش سوراخ بود. وقتی می رفت با نگاهم تا دم آسانسور بدرقه اش کردم و بعد در تنهایی به فکر فرو رفتم.
قبلن از یکی شان پرسیده بودم کجایی هستی؟ اهل نپال بود و می دانستم حدود 800 تا 1000 رینگیت حقوق می گیرید. من دو برابر او کرایه می دادم. یکی با کرایه من دوتا خانواده نپالی مقیم کوالالامپور می توانستند زندگی کنند. تازه آن ها بخش عمده ای از این درآمد 800 تا 1000 رینگیتی را پس اانداز می کنند و برای خانواده شان به نپال می فرستند و می دانم با همان پس انداز کوچک یک خانواده دیگر نیز در نپال زندگی شان را سر می کنند. حالا شما کنار هم بگذارید هزاران نپالی و بنگلادشی و هندی و ... را که آرزوی شان این است که زندگی سکیورتی نپالی ما را داشته باشند.
بعد با خودم گفتم، به همان اندازه که او از زندگی اش راضی است، من هم هستم؟ باید باشم؟ این مقایسه درست است؟
بعدها، چون قبل ها خیلی فکر کردم، ولی چیزی نیافتم جز این که قفل در چوبی خراب است و اگر پس از بستن کمی محکم نکشیم ش دوباره باز می شود.


Thursday, 2 May 2013


این روزها دنیا خیلی کوچک شده. خیلی زیاد! سر بچرخانی همه جور اطلاعات می توانی به دست بیاوری. شبکه های اجتماعی دسترسی به اطلاعات را در حد آب خوردن راحت کرده اند.  

این روزها برای کسب دانش هم لازم نیست به دانشگاه رفت. یوتویوپ بزرگ ترین دانشگاه آن لاین جهان، 24 ساعته در خدمت مشتاقان است. حالا تو می خواهی علم یادبگیری یا ... به خودت مربوط است. درهم در فضای لایتناهی اینترنت ریخته، جدا کردنش با خودت است.
فقط این وسط یک مشکلی برای ایرانیان باقی می ماند، که آن هم مشکل عدم تسلط به زبان انگلیسی است. متاسفانه اطلاعات درجه یک و به درد بخور بیشتر به زبان انگلیسی است و این وسط چرخ ایرانی ها کمی می لنگد.
در همین رابطه کانال یوتویوپ با نام Less Than Five Minutes به تازگی با هدف آموزش و سرگرمی راه اندازی شده و در اولین گام به آموزش زبان انگلیسی به فارسی زبان ها پرداخته است.
بد نیست برای بهتر دیدن جهان، سری به این کانال بزنید و آن را Subscribe کنید تا از ویدئوهای آینده اش مطلع شوید.
همچنین صفحه فیس بوک این کانال نیز با همان نام Less Than Five Minutes آغاز به کار کرده است.