استفاده از مطالب سایت با لینک به منبع بلامانع است. Powered by Blogger.

چند قدم آن طرف‌تر

Blogger templates

Dariush's Kitchen

Sample Text

Sunday 2 September 2012

داریوش دماوندی
دیشب کافکا در کرانه را تمام کردم. کتاب چاپ 1386 بود و من دیر دست جنباندم برای خواندنش، ولی خوشحالم بالاخره این کار را کردم. نمی‌دانم چرا طلسم شده بود. البته شاید هم بدانم، ولی ربطی به الان و این موضوع ندارد.
کافکا در کرانه از آن دست کتاب‌هایی‌ست که وقتی تمامش می‌کنی یک احساس رضایت توام با غم برایت حاصل می‌شود. رضایت از این که کتاب قطوری را به پایان بردی و پس از رسیدن به آخرین نقطه می‌فهمی وقتت را هدر ندادی و غم از بابت این که... نمی‌دانم از چه بابتی. شاید من این گونه‌ام و این رسم کتاب خواندن دیگران نباشد. در پایان یک رمان به دردبخور حداقل 24 ساعتی افسرده‌ام.
تا آن‌جا که به یاد می‌آورم از این اثر موراکامی سه ترجمه در بازار بود و من به رسم مالوف ترجمه مهدی غبرائی را به دیگران ترجیح دادم. غبرائی را دوست دارم. وقتی به کتابفروشی می‌روم ابتدا دنبال ترجمه‌های جدیدش می‌گردم، هر چه باشد بدون تامل برمی‌دارم. کارِ بد ترجمه نمی‌کند. من ادبیات ژاپن را با او شناختم. البته نباید بازمانده روز با ترجمه نجف دریابندری را فراموش کرد.
موراکامی در این داستان سورئال و یا شاید فانتزی سعی دارد مکاشفه پسری پانزده ساله برای یافتن مادر و خواهر از دست داده‌اش را بر کاغذ بریزد و در این راستا از اسطوره، تراژدی و اساطیر به خوبی بهره می‌برد.
داستان بارها دنیای بین واقعیت و رویا را می‌شکند بدون این که برای خواننده لحظه‌ای تردید و باورناپذیری به وجود آید.
عمده داستان توسط دو راوی اول شخص و سوم شخص محدود روایت می‌شود ولی فاصله گذاری بین دو راوی چنان است که سردگمی به وجود نمی‌آید.
در کل کافکا در کرانهِ موراکامی از جمله رمان‌های‌ست که نخواندش از دست دادن یک فرصت است.
کافکا در کرانه
پاییز 1386
607 صفحه
7500 تومان
 ____________________
بد نیست بخوانید:

0 comments:

Post a Comment