استفاده از مطالب سایت با لینک به منبع بلامانع است. Powered by Blogger.

چند قدم آن طرف‌تر

Blogger templates

Dariush's Kitchen

Sample Text

Monday 3 September 2012

آخر هفته همزمان با خوردن لوبیا پلو خوشمزه دنیا خانم نشستیم پای فیلم revolutionary road. فیلمی از سام مندس با بازی دی کاپریو و کیت وینسلت.
فیلم را دوست داشتم. روان و خوش ساخت بود، بدون هیچ جنگولک بازی اضافی.
خیلی سکانس‌ها را می‌توانستی پیشاپیش حدس بزنی، ولی باعث نمی‌شد از لذت فیلم کم کند.
داستان مربوط به زوجی است که در دهه 50 آمریکا زندگی می‌کنند. آرزوهای دست‌نیافته جوانی در حالی که پا به میانسالی می‌گذارند، ناظران نان به نرخ روز خور، دوستان ظاهری و خیلی چیزهایی از این دست که برایمان ملموس می‌نماید، فیلم را می‌سازند و پیش می‌برند.
آن‌چه در این فیلم برایم خیلی جذاب بود شباهت زوج‌های جوان دهه 50 آمریکا و مشکلاتشان با زوج‌های امروز ایران بود و این باعث شد حس آشنایی از فیلم بگیرم.
سام مندس فیلم revolutionary road که به فارسی "جاده انقلابی" ترجمه شده – به نظر من چندان درست نمی‌باشد چون revolutionary road نام یک خیابان در فیلم است و احتیاج به ترجمه ندارد- را در 119 دقیقه برای مخاطب روایت می‌کند و کیت وینسلت برای بازی در آن جایزه گلدن گلاب 2009 را به خانه می‌برد، اگر چه او همان کیت وینسلت همیشگی است.
فیلم از مخاطبان IMDb نمره 7.4 را دریافت کرده و کامنت‌های امیدوار کننده‌ای گرفته.
در کل اگر این فیلم را نبینید آسمان به زمین نخواهد رسید، ولی اگر ببینید به احتمال زیاد وادارتان خواهد کرد، کمی بیشتر در مورد زندگی‌تان فکر کنید. 


Sunday 2 September 2012

داریوش دماوندی
دیشب کافکا در کرانه را تمام کردم. کتاب چاپ 1386 بود و من دیر دست جنباندم برای خواندنش، ولی خوشحالم بالاخره این کار را کردم. نمی‌دانم چرا طلسم شده بود. البته شاید هم بدانم، ولی ربطی به الان و این موضوع ندارد.
کافکا در کرانه از آن دست کتاب‌هایی‌ست که وقتی تمامش می‌کنی یک احساس رضایت توام با غم برایت حاصل می‌شود. رضایت از این که کتاب قطوری را به پایان بردی و پس از رسیدن به آخرین نقطه می‌فهمی وقتت را هدر ندادی و غم از بابت این که... نمی‌دانم از چه بابتی. شاید من این گونه‌ام و این رسم کتاب خواندن دیگران نباشد. در پایان یک رمان به دردبخور حداقل 24 ساعتی افسرده‌ام.
تا آن‌جا که به یاد می‌آورم از این اثر موراکامی سه ترجمه در بازار بود و من به رسم مالوف ترجمه مهدی غبرائی را به دیگران ترجیح دادم. غبرائی را دوست دارم. وقتی به کتابفروشی می‌روم ابتدا دنبال ترجمه‌های جدیدش می‌گردم، هر چه باشد بدون تامل برمی‌دارم. کارِ بد ترجمه نمی‌کند. من ادبیات ژاپن را با او شناختم. البته نباید بازمانده روز با ترجمه نجف دریابندری را فراموش کرد.
موراکامی در این داستان سورئال و یا شاید فانتزی سعی دارد مکاشفه پسری پانزده ساله برای یافتن مادر و خواهر از دست داده‌اش را بر کاغذ بریزد و در این راستا از اسطوره، تراژدی و اساطیر به خوبی بهره می‌برد.
داستان بارها دنیای بین واقعیت و رویا را می‌شکند بدون این که برای خواننده لحظه‌ای تردید و باورناپذیری به وجود آید.
عمده داستان توسط دو راوی اول شخص و سوم شخص محدود روایت می‌شود ولی فاصله گذاری بین دو راوی چنان است که سردگمی به وجود نمی‌آید.
در کل کافکا در کرانهِ موراکامی از جمله رمان‌های‌ست که نخواندش از دست دادن یک فرصت است.
کافکا در کرانه
پاییز 1386
607 صفحه
7500 تومان
 ____________________
بد نیست بخوانید: