استفاده از مطالب سایت با لینک به منبع بلامانع است. Powered by Blogger.

چند قدم آن طرف‌تر

Blogger templates

Dariush's Kitchen

Sample Text

Saturday 22 June 2013

با پیشرفت تکنولوژی و مجازی شدن بخش عظیمی از زندگی انسانی، خیلی از آشنایی ها، قرار ملاقات ها و گاه ازدواج ها نیز از فضای مجازی شکل می گیرد. ولی این فضا به دلیل محدود بودن امکاناتش بستر مناسبتی برای ایجاد سو تفاهم است و یک کامنت اشتباه به دلیل همراه نبودن صدا و تصویر، می تواند دردسر بزرگی درست کند.
پس قدم به قدم با من همراه شوید تا به شما آقایان بگویم چگونه از کامنت های اشتباه رایج در آشنایی های مجازی دوری کنید.

قدم اول
وقتی می خواهید پروفایل تان را بسازید به یاد آورید که انگلیسی ها می گویند، کمتر بیشتر است (Less is more). شما قرار است یک نگاه کلی از خودتان ارائه دهید. چند توضیح کوتاه و شوخ طبعانه کافی است. چند توصیف کوتاه ولی کابردی از خودتان بکنید و از توضیحات زیاد و بسط شخصیت تان خودداری کنید.

قدم دوم
2 تا 5 عکس کافی است، ولی به روز و مفید. گذاشتن عکس های که 30  درصد بیشتر از امروز مو دارید و 40 درصد لاغرتر از وزن امروزتان هستید، دردی دوا نمی کند. به روز باشید و حداقل در یکی از عکس هایتان بخندید، مگر این که در طول زندگی تان هیچ وقت نخندیده باشید. نخدیدن در 2 تا 5 عکس شما را موذی و عصبی نشان می دهد.
اگر بدن ورزیده ای دارید آن را به طور مستقیم به نمایش نگذارید و از آن بدتر عکس های ست که در آن تنها یک شورت پوشیده اید. باور کنید چنین عکس هایی برای کسانی که شما را نمی شناسند و قرار است از روی عکس قضاوت تان کنند، جذاب نیست.
اگر عکس زیبایی با دوست دختر یا همسر قدیمی تان دارید آن را کات نکنید و عکس کات شده را در حالی که یک دست بدون صاحب بر شانه تان قرار گرفته در پروفایل تان قرار ندهید. به جای این کار از یک دوست بخواهید چند عکس زیبا از شما بیاندازد.

قدم سوم
دروغ ننویسید. دیگران پروفایل شما را برای دانستن واقعیت ها دنبال می کنند. اگر پروفایل تان با واقعیت مطابقت نداشته باشد، قرار ملاقات اول، قرار آخر خواهد بود.

قدم چهارم
اگر برای کسی پیغامی می فرستید از جملات دوستانه و خلاقانه استفاده کنید. بیشتر خانم های روزانه بارها با جملاتی نظیر: «سلام! چطوری؟ می خواهی با هم بچتیم؟» روبرو می شوند، ارسال پیام های نظیر این شما را یک مرد تنبل، بی ذوق و تکراری جلوه می دهد که هیچ گونه جذابیتی نداشته و در بین صدها مرد از این دست، گم می شود. پروفایل طرف مقابل تان را مطالعه کنید و با توجه به آن پیام های معنی دار ارسال کنید تا فردی خلاق و پیگیر جلوه کنید.

قدم پنجم
درست بنویسید. به دیکته و نگارش جملات دقت کنید. در این دوره زمانه هیچ خانمی دوست ندارد با یک مرد کم سواد رفت و آمد کند.

قدم ششم
به سئوال ها پاسخ درست بدهید. اگر طرف مقابل علاقه مند بود درباره شما بیشتر بداند، دوستانه و دقیق پاسخ اش را بدهید.

قدم هفتم
وقت زیادی در فضای مجازی تلف نکنید. اگر طرف مقابل تان مایل به ادامه ارتباط بود، با وی قرار ملاقات حضوری برای صرف کیک یا قهوه بگذارید. ارتباط بیش از حد توسط ایمیل و مسیج شما را از دنیای واقعی دور کرده و وقت تان را تلف می کند. وقتی ارتباط ها این چنین به درازا می انجامد درصد به ثمر نشستن شان کم می شود.

قدم هشتم
پیشنهاد کامل ارائه کنید. اگر پیشنهاد قرار ملاقات حضوری می دهید، حتمن زمان و مکان آن را مشخص کنید و آن را به امان خدا نگذارید. بعد اگر زمان یا مکان مورد نظر شما، برای او امکان پذیر نبود، نظرش را جویا شوید و با مشورت مکان یا زمان جدیدی را پیشنهاد کنید. این گونه رفتار شما را مدیر و با اراده نشان می دهد. خانم ها از آقایانی که قادر به تصمیم گیری نیستند، خوش شان نمی آید.

قدم نهم
انتظارات خود را پایین و منطقی نگه دارید. در اولین ملاقات حضوری قرار نیست یک زندگی طرح ریزی و نهایی شود. این فقط یک قرار شاد و مفرح است. انتظارات خود را مطابق با واقعیت تنظیم کنید و از وقت تان لذت ببرید. دنیای واقعی با فیلم ها تفاوت زیادی دارد.

قدم دهم
به اندازه بپرسید. سئوال کنید تا مکالمه ادامه پیدا کند، ولی از پرسش های رگباری که به طرف مقابل حس بازجویی می دهد پرهیز کنید. اجازه دهید مکالمات دو طرفه باشد و هر دو از آن لذت ببرند.

قدم آخر
آرام باشید و از قهوه تان لذت ببرید. لازم نیست خاطرات بد آخرین قرارتان را مرور کنید یا یادآوری کنید که مدت هاست هیچ قراری نداشته اید. این یک اتفاق جدید است پس با آرامش از آن لذت برده و آینده جدیدی طرح ریزی کنید.

منبع انگلیسی: http://www.wikihow.com




Thursday 20 June 2013

خیلی از ما یک اشتباه را چندین بار تکرار می کنیم و این تکرار بسیار برایمان آزار دهنده می شود.
این اشتباه ها گاهی اوقات مثل جاگذاشتن موبایل در ماشین کوچک، مثل فراموش کردن نمکِ غذای مهمان ها خجالت آور و مثل اشتباه در صفحه بندی مجله و روزنامه و چاپ غلط آن فاجعه است.
همه ما دوست داریم اشتباهاتی از این دست را چه کوچک و چه بزرگ تکرار نکنیم. این کار خیلی هم سخت نیست و برای رسیدن به آن باید 7 قدم برداریم.

قدم اول
مطمئن باشید شما فرد ضعیفی نیستید. هیچ کس کامل نیست و بی شک همه انسان ها تمام تلاش شان را برای درست انجام  دادن به کار می گیرند، ولی نتایج متفاوت است. زمین خوردن و برخاستن جزئی از زندگی انسان هاست و برخاستن شما را قوی تر می کند.

قدم دوم

چیزی که باعث تکرار اشتباه می شود را پیدا کنید. آیا استرس دارید یا زیر فشار زیاد کاری هستید؟ آیا ناراحت ید؟ شاید افسرده اید یا حال تان خیلی خوب نیست؟ باید ایراد کار را بیابید و آن را برای دفعه بعد برطرف کنید.



قدم سوم

یادداشت بردارید. به صورت فیزیکی از آن چه می خواهید، برای خودتان یک یادداشت بنویسید و آن را در جای مناسبی بچسبانید. جایی که در روز چندبار دیده شود. روی در یخچال، گوشه مانیتور کامپیوتر، روی آینه دستشویی و ... با این کار شما با خودتان قرارداد می بندید و آن را روزی چندبار می خوانید تا از آن تخطی نکنید.


قدم چهارم

کنترل خودتان را به دست بگیرید. روزه بگیرید. یک روز کامل تلویزیون نبینید، نخورید، نشینید، حرف نزنید و ... شما برای مبارزه با تکرار اشتباه باید قوی باشید و چنین کارهایی اراده شما را قوی می کند.



قدم پنجم
یک فکر جایگزین پیدا کنید. ایده، فکر یا روش حل موضوع به نظرتان احمقانه است؟ پس آن را فعلن کنار بگذارید و چیز دیگری جایگزین اش کنید و بی خود برای سامان دادن به آن کلنجار نروید. زمان آن را حل خواهد کرد.


قدم ششم
درباره همه چیز فکر کنید. از خود بپرسید:« چرا این کار را انجام می دهم؟» یا «هدف من چیست؟»




قدم هفتم
کمک بگیرید. در آخرین قدم اگر دوست قابل اعتمادی دارید مشکل تان را با وی در میان گذاشته و از او کمک بگیرید. این راه بسیار خوبی برای غلبه بر مشکل است.




منبع انگلیسی: http://www.wikihow.com

Sunday 16 June 2013

در بازی ها، مبارزات، انتخاب ها و مواردی از این دست دو یا چند گروه با هم رقابت می کنند و در انتها یکی از آن ها پیروز می شود و گروه یا گروه های دیگر دست از پا درازتر زمین بازی را ترک می کنند. البته همیشه هم ترک زمین بازی در کمال آرامش و متنانت نیست و گاهی کار به جنجال کشیده می شود. این خاصیت رقابت است که گروهی برنده باشند و گروهی بازنده.
ولی دوستی داشتم که قواعد معمول بازی را عوض کرده بود، بازی های او و دخترش همواره دو سر برد بودند. او در سوئد زندگی می کرد. کشوری که قانون و قانون مداری در آن موج می زند. کشوری که کودکان و زنان هم در شرایط مساوی با مردان قرار دارند. در چنین شرایطی دوست من نمی توانست هر چیزی را که می خواهد به تن دخترش کرده یا به خورد وی بدهد. دختر باید خودش انتخاب می کرد و به طبع در بسیاری از موارد انتخاب او، انتخاب والدین اش نبودند.

در ابتدا دوستم با این انتخاب ها مشکل داشت و همواره کار به دراز می کشید. حتی گاهی که انتخاب او پیروز می شد، دوستان دموکراتش از او گلایه کرده و در لفاف دوستی و خیرخواهی به وی یادآور می شدند که کودک حق انتخاب دارد و اگر خلاف این باشد می توانند از والدین شکایت کنند و کار را به دادگاه و لغو حضانت کودک بکشانند.
شرایط موجود باعث شد دوست من روش جدیدی به وجود آورد که در آن همه خوشحال زمین بازی را ترک می کردند. سناریو تمیز و بی نقص او این گونه آغاز می شود.
مثلن وقتی برای خرید لباس می رفتند، او در ابتدا شرایطی ایجاد می کرد تا دخترش قادر به دیدن همه انتخاب ها نشود و تنها انتخاب های او که می خواهد را ببیند. به این ترتیب او 50 درصد راه را در همان قدم اول طی می کرد.
سپس در این بین لباسی را که بی شک بدترین و زشت ترین بود برای دخترش انتخاب می کرد. مثلن لباس سیاه رنگی که به هیچ وجه با سلیقه دختر که عاشق بنفش بود سازگاری نداشت و البته تا لحظه آخر نیز بر حرفش پافشاری می کرد و لباس را پیشنهاد می داد. ولی در واقع انتخاب او لباس دیگر بود که اتفاقن ظاهری بنفش داشت، ولی در واقع هم ارزان تر از لباس سیاه رنگ بود و هم به سلیقه او نزدیک تر.
در این لحظه او قدم سوم و آخر را برمی داشت، یعنی تا جایی که امکان داشت از لباس بنفش بد می گفت. به ظاهر و طوری که دختر متوجه شود آن را از جلوی چشم او دور می کرد. به مادر می گفت از لباس سیاه بد گفته و از لباس بنفش تعریف کند و این گونه مهر لباس بنفش را در دل دختر می انداخت.
در انتها دختر با علاقه و شیفتگی خاص و در میان اعتراض های ظاهری پدر لباس بنفش را که تصور می کرد انتخابش است، برمی داشت و پدر نیز با مخالفت ظاهری به این انتخاب تن می داد.
در ته ماجرا دختر از انتخاب القا شده اش بسیار شاد بود و لباسی را که انتخاب خودش بود می پوشید و به دوستانش پز می داد. پدر نیز در باطن بسیار شاد بود که بار دیگر توانسته لباس خود را به تن دختر بپوشاند. از همه مهم تر دوست و آشنا همواره از رفتار دموکرات او در قبال خانواده اش تعریف و تمجید می کردند و به این گونه همه راضی و خشنود در کنار هم زندگی می کردند.
بله، دوست من بازی ای خلق کرده بود که در آن نه دو سوی رقابت که حتی تماشاگران نیز راضی و خشنود بودند. ولی من همواره از خود می پرسیدم، بالاخره برنده این بازی کیست؟ دختر که لباس دلخواه پدر را به تن کرده؟ دوستان و آشنایان که با تیزبینی مراقب بودند تا ظلمی به کودک روا نشود و یا پدر ناراضی که لباس خود را به تن کودک پوشانده بود؟

Wednesday 12 June 2013

سکانس یک:
صفحه آقای خامنه ای را در فیس بوک لایک کردم.
با تشر فرمودند:« چرا لایک کردی؟»
عرض کردم:« دوست دارم بدانم در فیس بوک شان چه چیزهایی می نویسند.»
فرمودند:« هر لایک به صفحه ایشان نشانه دادن رای اعتماد به ایشان است. باید آن ها را منزوی کرد تا از خواب بیدار شوند.»
عرض کردم:« من چنین رسالتی برای خودم احساس نمی کنم و تنها دوست دارم نظرات مختلف را بشنوم، بخوانم و تصمیم گیری کنم.»
بعضی ها به تف و لعنت بسنده کردند و برخی دیگر در فضایی کاملن دموکرات بنده را از پروفایل شان پاک کردند.


سکانس دو:
نوشتم:« هر وقت توانستم دموکراسی را در خانواده ام بین دوستان ام برقرار کنم و با رفتار و کردار دموکرات با همه آن هایی که می شناسم برخورد کنم، آن وقت رای خواهم داد تا شاید بتوانم جامعه را هم به سمت دموکراسی سوق بدهم.
من یک فاز از دوستانی که رای می دهند عقب ترم.
موفق باشید»
با تشر نوشتند:« این که نشد دلیل باید رای بدهی.»
نوشتم:« اعتقاد دارم باید اطلاح را از خودم شروع کنم و پس از آن به سراغ جامعه بروم.»
فرمودند:« تو نمی فهمی و نمی دانی، الان اوضاع خیلی خراب است و نباید انتخابات را تحریم کنی و رای ندهی.»
باز بلند بالا عرض کردم:« من تصور نمی کنم رای ندادن به معنی پا پس کشیدن و جا خالی کردن باشد، بلکه رسیدن به آرمان به روشی غیر از رای دادن است. پس بهتر نیست به جای محکوم کردن یکدیگر، به جای استفاده از جمله های فرمایشی، به جای استفاده از شعارهای تکراری و خسته کننده، اجازه بدهیم تا هر کس به روش خود به سمت آرمان هایش برود؟
تصور می کنم این گونه به رفتار دموکرات نزدیک تر باشد.»
باز همان دوستانی که اول بار بنده را تکفیر کرده بودند که چرا لایک می کنی با فریاد فرمودند:« الان وقت رای دادن است و نباید صحنه را خالی کرد باید حضور داشت و حاکمان خواب آلود را از خواب بیدار کرد.»
من دیگر بار عرض کردم:« من چنین رسالتی برای خودم احساس نمی کنم و ترجیح می دهم از حق رای ام استفاده نکنم.»
و آن دموکرات ها نیز ناراحت از زبان نفهمی من تف انداخته و رفتند.